محل تبلیغات شما

چنان به خشم کشیدی کمان ابرو را

که برق چشم تو لرزانده برج و بارو را

سه تار موی تو افتاده دست طوفان تا

به صحنــه آورد او سمفونی هو هو را

شنیده ام به رقیبم به خنده میگفتی:

که زخم می زنم اما. نمیکشم او را!

چه نسبتی است مرا و تورا که می ترسم

پس از  نبـــــرد  نیابـــی تــو نـــوش دارو را

شکــــار قاعده دارد.پلنگ می باید

که بی خیال شود چشمهای آهو را

شکار من چه کنم؟ این غرور زخمی من

چگونه می شکند آن طلسم و جادو را؟

بیا قدم بزنیــم  و غـــزل  سپید کنیم

و بی خیال شویم این همه هیاهو را

 

شکــــار قاعده دارد

شاعر شعر من بی حوصله تنگ نشد باز برایم دلت ؟

بی ,خیال ,هو ,تو ,قاعده ,چشمهای ,بی خیال ,قاعده دارد ,شود چشمهای ,خیال شود ,بایدکه بی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزشگاه صنايع غذايي دارچین