محل تبلیغات شما



چنان به خشم کشیدی کمان ابرو را

که برق چشم تو لرزانده برج و بارو را

سه تار موی تو افتاده دست طوفان تا

به صحنــه آورد او سمفونی هو هو را

شنیده ام به رقیبم به خنده میگفتی:

که زخم می زنم اما. نمیکشم او را!

چه نسبتی است مرا و تورا که می ترسم

پس از  نبـــــرد  نیابـــی تــو نـــوش دارو را

شکــــار قاعده دارد.پلنگ می باید

که بی خیال شود چشمهای آهو را

شکار من چه کنم؟ این غرور زخمی من

چگونه می شکند آن طلسم و جادو را؟

بیا قدم بزنیــم  و غـــزل  سپید کنیم

و بی خیال شویم این همه هیاهو را

 


به چه زیباست به خدا داشتنت هر چه باید همه را داشتنت
من حسودم که تو باید با من ولی افسوس همه ی شهر تو را داشتنت
من رها عاشق تنهایی خویش تو ولی عاشق تن هایی و خویش
و چه دلگیر شده پاییزم آسمان ابری و برگا همه هی میریزند
تو گمان میکنی من خوشحالم همه چیزم روال است و دلی خوش دارم
تو نمیدانی که نابود شدم و نشستم سر تابوت خودم
تو نمیفهمی چطور غمگینم تو خدایی شده ای در دینم
که خدا خالق عشق است ولی … من سکوتم به تو میگفت نری
بیا هنوز کسی نیومده جات بیا بذا بپیچه بازم تو همه جا صدات
بیا بگو تو هم دلت همینو میخواد هی بگو تو هم دلت همینو میخواد
بیا تو که هنوزم توی سرمی تو همه ی شعرام میبینمت تورو علنی
بیا بگو هنوزم طرف منی هی نذار فک کنم لب و دهنی

شاعر شعر من بی حوصله تنگ نشد باز برایم دلت
حال و هوایت چطور است ها رفتی و هر ثانیه ام هفت سال
بعد تو هر روز قسم خورده ام هر که که پرسید چطوری بگم مرده ام
گردش وصل مرا پیرم کرد من جوانم ولی پیرم نه!؟
خود من با خود من میزد حرف من به چشمان خودم دیدم رفت
و مقصر تو نبودی من من خالی بود مشکل عشق من و تو همه اش مالی بود
که من از چشم تو افتاد. ولی … من سکوتم به تو میگفت نری 

اولین بار تو به آغوش کشیدی تنو با بوسه های تو شدم عاشق من
بگذرد سالی و صد سال دگر میشم از یاد تو من فارغ نه … پیر میشم
پیر میشم و تو در ذهن منی و عصایی که میخورد به زمین
من شدم بارکش خاطره ها کمرم خم شد از این فاصله ها
زندگی عشق قماری که من باختمش من باختمش
عاشقان از بغل هم ای خدا کاش نرن …


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها